کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

بابا و پسرش

ایام غم نخواهد ماند...

سلام به قول خواجه شیراز: رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند امیدوارم برای همه ایام غم ماندگار نباشه؛ من که هنوز مشکلاتم حل نشده؛ اما داشتم به این فکر می کردم که خدا را شکر خانواده من همه سالم هستند؛ خدا کیان را سلامت به ما بخشید و این خودش بزرگترین نعمته! اما خدایا تو که اینقدر به ما لطف داشتی و چنین گوهر ارزشمندی را بهمون عطا کردی، نمیشه به دیگران هم همینو بدی؟ خیلی از پدر و مادر ها هستند که در حسرت اینن که بچشون یه لبخند کوچیک بزنه، در حسرت اینن که بچشون بهشون نگاه کنه، در حسرت گوش دادن بچهشون به حرفاشون و یا صدا کردن مامان و باباش هستند؛ خدایا مردم خیلی مشکلات دارند؛ یکی در حسرت بچه به سر می بره و پول داره و دیگری بچه داره و در حسرت پ...
25 خرداد 1391

درد و دل پدر با پسرش

سلام پسرکم. خوبی بابایی؟ دهم این برج یعنی خرداد ماه نود و یک شما شش ماهت تموم شد و رفتی توی هفت ماه. برای شش ماهگیت یعنی نیم سالگیت، مامانت یه جشن تولد کوچیک گرفت. البته اون موقع ما اصفهان بودیم.  بابایی تازگیا، یعنی تازه تازه هم که نه، مدتیه دلم گرفته. دلم برای روزهایی تنگ شده که غم و غصه های خنده داری داشتم. غم هایی که الان به هرکدومشون فکر می کنم به عقلم شک می کنم که واقعا اون روزها من عقل داشتم یا نه؟ آبان امسال من میرم توی 29 سالگی و جوونیم هم مثل برق و باد داره میره. خیلی سخته برای من که از جوونیم هیچی نفهمیدم و در اصل اصلا جوونی نکردم. تا درسم تموم شد سریع ازدواج کردم و بعدش هم سربازی و بعدشم که خدا شما را به من داد. خدا را شکر...
23 خرداد 1391
1